جمعه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۸

فخرالدين عراقي

درود






خوشا دردی!که درمانش تو باشی
خوشا راهی! که پایانش تو باشی


خوشا چشمی!که رخسار تو بیند
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی


خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشی


خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی


چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی!


همه شادی و عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی


گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی


چه باک آید ز کس؟ آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی


مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی


مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی


برای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشی


عراقی طالب درد است دایم
به بوی آنکه درمانش تو باشی













نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند


چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند


لب میگون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند


ز بهر صید دل‌های جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند


به گیتی هرکجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند


سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دل‌ها که بی‌آرام کردند


چو گوی حسن در میدان فگندند
به یک جولان دو عالم رام کردند


ز بهر نقل مستان از لب و چشم
مهیا پسته و بادام کردند


از آن لب، کز درصد آفرین است
نصیب بی‌دلان دشنام کردند


به مجلس نیک و بد را جای دادند
به جامی کار خاص و عام کردند


به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند


جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند


دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند


نهان با محرمی رازی بگفتند
جهانی را از آن اعلام کردند


چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟










سرمست باشيد

۱ نظر:

  1. با درود فراوان
    تفسير ها و تعبير هاي بي نظير شما را خواندم و مدهوش شدم!!!
    باري از آن استاد گرامي تقاضا دارم در مورد سهراب سپهري هم اندكي برايمان بنويسند تا استفاده ببريم
    فهم آن اندكي ما را دشوار آيد
    با بهترين آ رزوها
    مهرداد سپيد

    پاسخحذف